۱۳۹۳ تیر ۷, شنبه

راه رفتن، نفس عمیق و آب خنک، تا خونم به نقطه جوش نرسد یا اگر هم رسید لااقل بخار نشود

1.       اصولن آدم به شدت خیال پردازی هستم. یک Day Dreamer حرفه ای، اگر بخواهم دقیق تر باشم. می بینی 3-4 ساعت از پشت میرم بلند نشدم، اما 2 ساعتش را در هپروت بوده ام. طبیعتا خیالپردازی ام گوناگون و متنوع است، برخی اش آرزوهای دست نیافته، برخی آرزوهایی که در آینده دارم. خاطرات و اتفاقات گذشته. اخبار و اتفاقات توی ایران، آدم ها، مکان ها و زمان ها... . وقتی این ملق زدن در عالم هپروت به اوجش می رسه، به خصوص اگر به اتفاقی استرس زا فکر کنم، ناگهان خودم رو می بینم که از پشت میزم بلند شدم و دارم راه می رم. خیلی اوقات اصلن یادم نمی آد چی شد که اینجوری شد. من که استاد به خاطر سپردن صحنه هام، منظورم شات های کوتاه از وقایع، حالت ها و موقعیت ها، اصلن خاطره ای از بلند شدن از پشت میزم که دقایقی پیش اتفاق افتاده رو ندارم. تا به حال هم هیچ کس نبوده که بگه داری چه غلطی می کنی و چرا مثل خل و چل ها مدام توی اتاق، هال و پذیرایی می چرخی. ایران که بودم، اتاقم طبقه بالا بود و کسی به جز من به شکل مستمر اونجا نبود که شاهد گز کردن های من باشه. اینجا هم که ½ زندگی ام در یک اتاق به تنهایی می گذره.
در هفته ای که گذشت بارها خودم رو پیدا کردم که دارم هی راه می رم توی اتاق. همه اش هم به خاطر دو تا اتفاق! یکی اینکه دولت از اونجایی که 35 ساله داره ترتیب ملت رو می ده، اونم بدون هیچ contraception ای و از این کار هم لذت می بره، طبیعتا نباید هم دسترسی به contraception براش اهمیتی داشته باشه! چه برسه به روش های دایم جلوگیری. این یکی از هزاران خبری است که از اون ور آب ها به من می رسه و خونم رو به جوش می آره. فکر می کنم داشتن دسترسی عمومی به وسایل جلوگیری از حقوق پایه شهروندیست که مجلس دریوزه گر رضایت عاقا، حقی نداره در موردش تصمیم بگیره. مثل اینکه مجلس یه روز از خواب بلند بشه و بخواد در مورد غذا خوردن یا نخوردن آدم ها تصمیم بگیره. در مورد رژیم لاغری شون مثلن. این حق مثل حق داشتن توالت عمومی ئه. مثل داشتن حق آب و هوای سالم. مثل داشتن حق تحصیل. مثل این می مونه که شعور یه تاریخ رو زیر سوال ببری که آدمها نمی فهمیدن جلوگیری چیز بدی ئه. چه از اون زمانی که زن ها برای خلاص شدن از بچه های پشت سر هم قبل از همخوابگی آب لیمو یا سرکه در واژن هاشون می ریختن چه تا آلان در سال 2014 که می شه با 60 تا 70 درصد احتمال بازگردندان توانایی باروری، لوله های حاوی اسپرم مردان را با عملی سرپایی و چند دقیقه ای بدون بیهوشی بست. حالا فککن این عمل یه جرم به حساب بیاد! احمقانه اس! اون دیوث هایی که به این طرح رای دادن، اونقدر قدرت تحلیل نداشتن که بدونن، طبقه متوسط و مرفه این کار رو به هر طرفندی، به شکل غیرقانونی انجام می دن. فقط باعث می شه که ریسک و هزینه اش بر روی بخش درمان بالاتر بره و طبقه فقیر هم اگر بچه دار تر بشن، شما بی همه چیزها باید دهن های گشنه بیشتری رو به هسته چپتون دایورت کنین؟ خوب سنگین می شه اخته تون می کنه دیگه 14 تا بچه نمی تونین بسازین. دلم می خواد بدونم آمار بیکاری و اعتیاد و روسپیگری و کودکان کار چقدر باید بالا بره تا این ها رو یه تکونی بده؟ از یه مالنده مراتب بالایی چه انتظاری می شه داشت واقعن؟
خبر بعدی هم مربوط می شد به از بین رفتن مادری در راه ملاقات های بچه اش در زندان و در تبعید که جرمش نه اختلاس های میلیاردی، نه استفاده از بیت المال برای تاسیس یک دانشگاه خصوصی، نه حیف و میل کردن درآمدهای بی سابقه نفتی، نه کشتن آدمی در بازداشتگاه و کهریزک به دلیل کتک زدن های وحشیانه، نه استفاده از تحریم ها برای جابجایی پول های کلون، نه به جیب زدن کلی پول از طریق آزاد کردن سوبسیدها و دست کاری قیمت دلار و بازی با قیمت سوخت، نه نه هیچ کدوم از این ها نه، به خاطر 4 تا توئیت و نوشته و تجمع. یکی از phobia های من اینه که شماره ای ناشناس بیافته روی گوشی ام و آدمی از اون سر خطر بگه مادر یا پدرت دیگه نیستن. تو حتی به تشیع جنازه و تدفین شون هم نمی رسی. این اتفاقی ئه که برای همیشه تاثیری شاید بی بازگشت بر آدم می ذاره. حالا فکر می کنم، آدمی توی زندان و تبعید، نه مثل من توی ناز و نعمت، خبردار بشه که مادرش مفقود بشه، مرخصی بخواد که بره ببینه عاخه چی شده، بهش ندن، بعد 2-3 هفته هم بگن مادرت رفته! در حین یکی از همین سر زدن ها. سر یکی از همین اومدن و رفتن ها. اون عنی که یه همچین حکم هایی رو صادر می کنه، فکر نمی کنه که من خودم اگر یه همچین اتفاقی برای بچه ام بیافته، دلم می خواد سر بذارم به بیابون؟
2.       فکر می کنم یکی از حقوق مسلم بچه هایی که توی ایران به دنیا میان این باشه که این انتخاب رو داشته باشن که توی ایران زندگی نکنن. این انتخابی ئه بین میل به والد شدن، و سرنوشت یک آدم. کسی که حقوقی ابتدایی داره. فکر می کنم آدم ها تا زمانی که این حق رو برای بچه هاشون فراهم نکردن، اخلاقن حق ندارن بچه ای رو وارد این بازی مکانی-زمانی ناعادلانه بکنن. من هنوزه که هنوزه یکی از رویاهام اینه که برگردم و توی ایران کار کنم. رویایی که ممکنه زمانی دیگه وجود نداشته باشه. ممکنه روزی از خواب بلند بشم و دیگه دلم نخواد هیچ وقت برگردم، هیچ ادعایی ندارم از این بابت. اما فکر می کنم این تصمیمیست که خودم می تونم در مورد زندگی خودم بگیرم. بچه من می تونه مدعی باشه که چرا من رو توی یه همچین گند و کثافتی که اگر همه چیز از همین امروز شروع بشه به مرتب شدن، تبعاتش تا دهه ها دامنگیر این ملت ئه، به دنیا آوردی. اون زمان پاسخی نخواهم داشت. بگم برای اینکه می خواستم پدر شدن رو تجربه کنم؟ به نظرم پاسخی ابلهانه و خودخواهانه است.
3.       دیروز سارا رو در آغوش گرفتم و او برای همیشه از اینجا رفت تا در دالاس جراح غدد باشد. از آدم هایی است که از لحاظ حرفه ای به او مدیون ام. آدم هایی می آیند و می روند و ممکن است بعد از سال 2016 که از او رکامندیشن گرفتم، هیچگاه به پست هم نخوریم. اما اگر منصف باشی، به مسیر حرکت ات زاویه ای داده اند رو به بالا!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر