۱۳۹۴ خرداد ۱۳, چهارشنبه

دروغ های خاکستری

تلفن رو برداشتم و همه ی زورم رو جمع کردم و هرقدر تونستم هیجان و نشاط fake ریختم توی صدام و به مادرم در آن ور خط، به دوری پهنای اقیانوس آتلانتیک شمالی، به دروغ و با جزئیاتی تهوع آور از پیگیری و پیدا کردن بسته ها در اداره ی پست و detail مکالماتم با مامور پست گفتم و اینکه چقدر لطف کرده و این ها رو برام فرستاده. اینکه چقدر رنگ دمپایی ها مناسب ئه و صنایع دستی که برای کادو دادن فرستاده بودند، آسیبی ندیده اند. اینکه خاکشیر و مرباها رو بلافاصله گذاشتم توی یخچال و با اینکه شیرینی ها کمی خرد شده بودن هنوز هم عالی هستن و... . خوشحال شد که آلبالوهایی که صبر کرده بود تا برسند و از درخت چیده بود و هسته ی شان را جدا کرده بود و پای اجاق گاز ایستاده بود تا مربا قوام بگیرد، به دست من رسید بالاخره. کفت که ایشالا همیشه خوش خبر باشم. خیالش کلی راحت شد. واقعیت اما این است که بسته ها گم شده اند. البته قرار گذاشتم تا تائید قطعی گم شدن شان ادامه بدم به ردیابی بسته ها، اما خوب فکر می کنم 95 درصد ناپدید شده اند. تلفن رو که قطع کردم، نتونستم بغضم رو نگه دارم.

این روزها سخت اند. اما نه سخت تر از حکم 13 سال زندان دختری 28 ساله به جرم کشیدن نقاشی و گوش دادن به آهنگ فیلان کس.