۱۳۹۳ خرداد ۱۳, سه‌شنبه

مادرم تیره است، دخترم بلوند؛ و یا خرده دیالکتیکی در باب راسیسم

1.       برای manuscript ام از کلمه segregation استفاده می کنم وقتی می خوام توضیح بدم که گروه بندی مطالعه رو چه جوری انجام دادیم. برای اطمینان می رم از April می پرسم که آیا می تونم از این کلمه در این جمله استفاده کنم؟ جواب می ده که این لغت بار نژاد پرستانه داره و اصولن وقتی جداسازی آدم ها با دیدگاهی نژاد پرستانه صورت می گیره، از این لغت استفاده می کنن. separation رو جانشین این لغت می کنم. فی الواقع یکی از بزرگترین مشکلات کسانی که به زبان دیگه ای صحبت می کنن، اینه که کاربرد لغاتی که معانی مشابهی دارند رو در جای مناسب خود نمی دانند. مثلن این همکار جدید مصری که قبلن توصیه استفاده از آب سیفون رو ارائه داده بود، به مرغ های روی گریل می گفت "poultry". مثل اینکه یه خارجی سر میز غذا بگه: "ممکنه اون دیس ماکیان رو بدین به من؟". این مثالی extreme است ولی خوب مثال های متداول تر به شدت رایج هستند.
2.       در راستای تاملات اخیرم درباره راسیسم، فکر می کنم یکی از المان هایی که خیلی بی پرده و پرکتیکال gage نژاد پرستی رو در جامعه ای که رنگین پوستان درش زندگی می کنن، اندازه گیری می کنه، اینه که بدونیم آیا همونطور که فرضا یه خانم بلوند می تونه یک کودک سیاه پوست رو به فرزند خوندگی بپذیره، یک خانوم سیاه پوست هم می تونه یه دختر بچه سفید رو اداپت کنه؟ جواب این سوال رو نمی دونم. حتی اگر این کار شدنی باشه، کمپارتمان جدی تر اش، احساسات اون بچه سفید پوست بعد از بزرگ تر شدنش است. احساساتی که بخش قابل توجهی از آن حتما تحت تاثیر داده ها، قضاوت ها و برخورد های اجتماعی آدم های پیرامونش در این خصوص شکل خواهد گرفت. حتی اگر به زنی بلوند که کودکی سیاه پوست رو آداپت کرده به دیده احترام بیشتری نسبت به زنی سیاه پوست که دختر بلوندی رو آداپت کرده، نگاه بشه، هنوزم پرده ای از نژاد پرستی رو کل این دیدگاه کشیده شده به نظر من. چون هر دو با آداپت کردن بچه ای بی سرپرست، تاثیری بی همتا در زندگی و آینده اش گذاشته ند.
3.       دختر کوچولوی دوست رضا توی مدرسه به معلمشون گفته که مامانم برامون “lady bug” با پلو درست می کنه ولی من اصلن از همچین غذایی خوشم نمی آد. "lady bug" اسم فرنگی "پینه دوز" هستش و طبیعتا مامان آن بانوی محترم هم رزشک پلو برای دخترش درست می کرده و همزمان آسیایی های چشم بادامی رو مسخره می کرده بابت حشره خواری!
4.       تا به حال برای 3-4 خانواده آمریکایی زرشک پلو با مرغ درست کرده ام و کف همه شان بریده است. تبلیغ آلبالو پلو رو برایشان کرده ام که تازه اون رو نخوردین که ببینین چه وادی بی انتهایی است واسه ی گریبان دریدن!
5.       در راستای معادل فارسی یابی، "پول شویی" ما از “money laundry” اینها اومده و به الاکلنگ ما می گن "seesaw" یا "teeter totter".
6.       برای April کل آهنگ "عروس و دوماد همدیگه رو ندیده بودن.." رو (البته تا جایی که بلدش هستم) با سوت اجرا کردم. و گفتم که این ملودی رو با کلی اینسترومنت (نمی دونم انصاف ئه که اسم "کیبورد" رو گذاشت "ساز" یا نه؟!) موقع عروسی آدم ها می زنن تو ایران. کف کرده بود که چطور می تونم اینقدر خوب سوت بزنم. بهش گفتم خبر نداری، آهنگ یکی از فیلم های دهه های اخیر ایران (و منظورم از کرخه تا راین بود) به خاطر همین سوت زدن یه آدمی توش، معروف شد کلی. او همه اش رو با سوت می زد. توجهی به حرفم نکرد. کماکان تحت تاثیر سوت زدنم بود!
7.       از ترس اینکه "Lorraine" از رفتنم غصه بخوره، هنوز بهش نگفتم که از اول آگوست اینجا نخواهم بود. 

۱ نظر: