۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه

"ملیحه" داستان ها و زندگی من راس راسکی ورپریده هستن

اولا که "ملیحه" صاحاب خونه جدید است. البته اسم واقعی اش "دانیا" ست، اما برای من ملیحه اس، چون شباهت غریبی به "ملیحه" توی شعر بچگی های دختر عموم داره، همون که دختر ورپریده ای بود چون شلخته و هپلی بود و مامان اش توی شعر اینجوری صداش می کرد:
-"قل، قل، قل، قل، قل ملیحه، قل، قل، قل، قل، قل ملیحه، دختر ورپریده" (قل، قل، قل، قل، قل هم صدای قلیون مامان ملیحه بود توی شعر).
-"بعله مامان، بعله مامان"!
ملیحه ورژن جنوب آمریکایی هم شلخته اس. باید بگم تا به حال هیچ زنی به این شلختگی ندیدم. آدم تمییزی نیست. موهای ژولیده و تن کک و مکی اش آدم رو یاد "جودی آبوت" زمانی که هنوز توی پرورشکاه زمین می سابید می اندازه. شل و وارفتگی اش مثال زدنیست. تو گویی که همین چند دقیقه پیش دو لیتر ماست هورت کشیده باشه. شاید 20 سال "سینگل مام" بودن استخوان هاش رو نرم کرده است. دو دختر بیست و خرده ای سال داره که کپی برابر اصل اویند. معتقده که مادر "پروتکتیوی" بوده است. دختر بزرگترش یک نگین روی گونه، چند خال کوبی زشت رنگی روی بازو و دست، موی زیر بغل نتراشیده و تنی آفتاب سوخته داشت وقتی با من دست داد و بهم فهماند که اسمش "کریستین" است. به نظرم برای یه همچین آدمی با این مشخصات، خیلی هم "گود جاب!". اگر من سینگل مام می بودم و دو دختر پابلیک اسکول رفته در آمریکا بزرگ می کردم، از کجا معلوم که یکی شون تزریقی نمی شد و دیگری شب تا صبح به میله های میخانه ها و استریپ کلاب ها تاب نمی خورد تا ملت روی تنش خامه و سیروپ شکلات بریزن و توت فرنگی هاشون رو بهش آغشته کنن و بذارن توی دهنشون تا آمپر بچسبونن!
زندگی کردن توی خونه ملیحه مزایای هم داره البته. اینکه به هر دوتا بیمارستانی که باید برم نزدیکم. تا بیمارستان اصلی، فقط 10 دقیقه با اتوبوس راهه. حموم و دستشویی ام جداست و می تونم با بستن در اتاقم، از بوی مطبوع "لیتر باکس" گربه هاش در امان باشم. دو تا گربه داره که اگر مرام ملیحه رو توی دنیای گربه ها نداشتن و در نتیجه تنشون جونور نداشت، بودنشون حتما مزیت به حساب می اومد. به لطف گربه ها و کدبانو بودن ملیحه با پدیده ای به نام "کک گزیدگی" آشنا شدم. راه که می ری کک ها می پرند روی پاهای برهنه ات. کک رنگی تیره داره. مطمئن هستم که رنگش نتیجه "همولیز" است. مثل رنگ سنگ کیسه صفرای آدم هایی که "سیکل سل آنمی" دارن، یا رنگ پوست تالاسمی ها. آهن خون که رسوب می کنه، باعث تیره شدن می شه. کک ها می پرن و فرار می کنن. با توجه به چثه 1-2 میلی متری شون، رکورد مرتفع ترین و طویل ترین پرش جهان متعلق به همین موجودات است. باید با دو انگشت سریع بگیریشون. هرقدر فشار بدی، نمی میرن چون پوسته کتینی شان سخت است. باید وقتی بین دو انگشت فشار دادی و کمی گیج و ویج شدن، بذاریشون روی سطحی سفت و با ناخن له شان کنی. ترقی صدا می دن و لکه ای خون تازه که متعلق به توست ازشون به جا می مونه. تا جایی که یادمه، جای گزش رو نباید خاروند. در مناطق آندمیک، عامل طاعون یا تیفوس در مدفوعشون روی پوست قربانی باقی مونده و با خارش ممکنه به شکل مکانیکال منتقل بشه به دهانه محل گزش و بعد به خون و بعد هم که مابقی ماجرا... .
ملیحه معتقد است "بوی فرند" اش آدم شلخته ای است. من هم بلافاصله پناه بردم به ریش مرلین که: "شکر! نابودتر از این آدم هم پیدا می شه و چقدر من خوشبختم که من از هم خانگی با چنین موجودی بی نصیبم". اون سری برام تعریف می کرد که موبایل بوی فرند مرتب و پاکیزه اش رو چک کرده و چند تا تکست به پارتنر سابق اش رو رصد کرده. به دنبال این پیشماد نامیمون، ملیحه تریپ قهر بر می داره و بعد از اینکه 300 دلار از کردیت کارد آقای پاکیزه خرج بلیط "فاکس تیاتر" می کنه، دلش خنک می شه و سعی می کنه که این اتفاق رو فراموش کنه. او آقای مرتب رو کاملا روشن می کنه که دیگه شکر خوری اضافی موقوف! آدم های سنتی که 3 سال با یکی هستن و بعد 3 سال روابطشون در حد چک کردن همدیگه و گروکشی و حال گیری است، همه جای این کره پهناور دیده می شن به فضل الهی. از هر رنگ و فرقه و مرام و ملیتی.

ثانیا که ناخواسته درگیر فاز دوم یک "کلینیکال ترایال" ام. در فاز دوم گروه کوچکی از جامعه هدف دارو انتخاب می شن تا تاثیر دارو با دارو نما و دارو های مورد تائید "اف دی ای" مقایسه بشه. منظورم از جامعه کوچک، تعدای معمولا زیر 500 نفر است. مطالعه یمان "مولتی اینستیتیوشنال" ئه. 10 مرکز در آمریکا و 2 تا در کانادا. هدف این است که هر مرکز 12 بیمار رو رندوم کنه بین دو گروه پلاسبو و داروی "اینوستیگیشنال". چون داروی جدید هدفش کاهش تاثیرات ایسکمیک به دنبال جراحی آنوریسم آئورت است و دارویی در حال حاضر بدین منظور توی بازار موجود نیست، در رندوم کردن، گروهی برای درمان شدن با داروی انتخابی نداریم. سرجمع حدودا 150 نفر در 12 مرکز درمانی به مطالعه وارد خواهند شد. ما تا به حال 9 نفر رو وارد کردیم و نمونه های خون و مایع نخاع رو فرستادیم به آزمایشگاه رفرانس. هر کدوم از این 9 تا مریض یه زونکن غول دارن و اطلاعاتی که 1000 جا از کاغذ و صفحه اینترنتی و پروگرس نوت و... ثبت می شه. دهن آدم سرویس می شه کورس های آنلاینی که فقط مربوط به همین مطالعه خاص هستن رو بگذرونه. اطلاعات وارد شده 2-3 بار توسط آدم های بی طرفی که معمولن گیر و ناراحتن، مونیتور می شه. تازه این به جز اون سوروایلانس آخر مطالعه اس. خلاصه به قول "جینی" -همکار محترم تازه- "rear" آدمی لطمات جبران ناپذیری می بینه تا این تموم بشه. تازه این فاز دوم ترایال است. فاز اول که متمرکز ئه روی فارماکوکینتیک و فارماکوداینامیک دارو، روی داوطلبین سالم برگزار می شه. هدف بررسی عوارض جانبی، دوز گذاری، سطح موثر خونی و... است. فاز سوم هم همون مطالعه اصلی است که بالای چندین 1000 نفر رندوم می شن بین گروه های پلاسبو ، داروی "اینوستیگیشنال" و درمان انتخابی دارای تائید "اف دی ای". مریض ها توی فاز سوم بالای 2-3 سال فالو می شن تا از عوارض میان مدت دارویی هم اطلاعاتی به دست بیاد. سوروایلانس ها تا زمانی که دارو توی بازار هست، ادامه پیدا خواهد کرد. برای اطمینان از امن بودن دارو و نداشتن اثرات جانبی بلند مدت. همه همه این ها رو گفتم که به روح پر فتوح کامی جون و مرضی بانو درود بفرستم که به سبک دلبرانه ا.ن، می خواستن توی اون هفته جاری، ملت رو با کشف داروی ضد ایدز سورپرایز کنن. بعد آزمایش کردن روی 4 تا موش.   جامعه علمی جهانی نجابت کرد، چیزی حواله شان نکرد. به قرعان! تموم انگشتای 4 دست و پا هم کمه برای این سطح از توهم. هیچ وقت زمان سورپرایز کردن نرسید. لابد یه عاقلی پیدا شد که بترس از بی آبرو شدن ات آقای دکتر!

ثالثا که عمل باز آنوریسم آئورت قفسه سینه، عملی به شدت "بروتال" است. وحشی است. مریض رو به پهلو بی هوش می کنند و لوله تنفس رو در ریه راست کار می گذارن. ریه چب با انسیزیون جراحی کامل جمع می شه و دسترسی جراح رو به آئورت نزولی فراهم می کنه. 2-3 دنده رو از پشت کامل جدا می کنن و می اندازن تو سطل آشغالی. چند نوبت نمونه خون و مایع نخاعی مطالعه مان زمانی جمع آوری می شه که مریض زیر عمل ئه. هربار که می رم توی اتاق عمل، با آدمی مواجه می شم که به چهلو خوابیده، پشتش به منه و نصفی از بالا تنه اش رفته. از دور انقباضات منظم قلبش به وضوح دیده می شه. انگار که حیوانی دریده باشدش و بعد از سیر شدن نمیه کاره رهاش کرده باشه. ماسک، عینک محافظ و گان جراح پر از قطرات خونه. همواره با نیشی باز و انگیزه ای دوچندان، اتاق عمل رو ترک می کنم.

رابعا که از الآن خواب های جاموندن از امتحان، خراب شدن نمره، بلد نبودن سوالا و از این دست مزخرفات شروع شده. همچین آدمی نبودم من. شب کنکور تخت خوابیدم و اگر کسی صبح بیدارم نمی کرد، جا می موندم. اعصاب آدم ضعیف می شه سنش که می ره بالا. موهاش هم می ریزه در ضمن، گر شدیم رف.