۱۳۹۳ خرداد ۳, شنبه

به بهانه گرم شدن هوا در Mid West

1.       قسم به این سوی چراغ که هرگز خاموش نگردد. و به این قبله که این وری است. و به کنتراست موی سیاهی که بر بازوان سفید فرو می ریزد، همانا کسانی که سولاریوم می کنند از زیان کارانند.
آیا در بدن های مرمرین، لبان شکرین، تن های مُشکین، و جعدهای مِشکین و پُرچین نمی نگرید که آیاتی هستند برای آنان که جنس شناسند؟ همانا نسوان ماه صورت سیمین پیکر را در میان تان قرار دادیم تا چراغ راهتان شوند برای انتخاب پارتنر.
و هر چی برجستگی که بود را در تن شان قرار دادیم تا به آنها چنگ بیاندازید، باشد که نلغزید و گمراه نگردید. همانا که ما راه مستقیم را از راهی که به باقالی ها می رود، افتراق داده ایم اما باید مختصر فسفر بسوزانید. و البته تا یادمان نرفته، بگوییم که در آن چنگ زدن برای شما سودهای دیگری نیز گماشته ایم، شاید سپاسگزار باشید.

آیا ساق های سفیدی که دم قوزکشان تتو شده است دلبرانه اند یا آدمهای برونزه ای که خط سوتین و جای گردی اش اون قدر ضایع روی تن و ممه شان توی ذوق می زند؟ مرامی دو زار فکر کنید لااقل؟ لیکن اکثر مردم نمی دانند.

آنها به تو می گویند: "سفید سفید صد تومن، سرخ و سفید سیصد تومن، حالا که رسید به سبزه، هرچی بگی می ارزه". به آنها بگو دلها و دیدگانتان را با حجابی سیاه پوشانده ایم و گرنه همان هایی را هم که سبزه می بینید خیلی هم سفیدند! اگر اصرار ورزیدند، بگو: "خاک توی گورتان، عقلتان نمی رسد!" و به همان اکتفا کن؛ اما اگر توضیح خواستند، صبر پیشه کن و به آنها با نرمی سخن بگو که "سبزه" را بیاورند ابتدای جمله و بقیه را یکی شیفت دهند به جلو تا بشود: "سبزه سبزه صد تومن، سفید سیصد تومن، حالا که رسید به سرخ و سفید، هر چی بگی می ارزه!". اگر گیر دادند پس وزنش؟ به لبخندی بسنده کن و سلام شان ده که از صدتا فحش بدتر است.

و آنان را که به تو ایمان آوردند را بشارت بده بر ترشح یک عالمه اندورفین شبانه در مسیرهای لیمبیک، و رهایی از هنر های دستی و تصاویر شماتیک، و باز شدن دیدگان به دنیایی پس از دوران گوتیک، و اِند فاز پس از حرکات هارمونیک، و لذت های تخت خوابی سیستماتیک، و یافتن "آنِ دیگر" های کاریزماتیک، و "خاطره ی شیرین" شدن کلی میمیک، و بالاخره رسیدن این دکترین حتی به قبایل بدوی موزامبیک !

حالا دیگر بروید به دنبال چراغ راهی که سرلوحه زندگیتان قرار دادم، اگر قدر شناسید!

2.       تمام نگاه جنسیتی ام فقط یک شوخی است و بس. هر زمان که عمیقا در چهره هر زنی نگاه کردم، حتی اگر با ملاک های متداول زیبایی شناختی خوش سیما نبود، یک جایی در عمق صورتش لطافت و ظرافت های زیبای زنانه اش آشکار می شد. درست مانند آن زن تایلندی که قهرمان بوکس بانوان در المپیک بود و استخوان های بینی و گونه اش در طی سالها شکسته و حالا ضمخت شده بودند. صورت زن زیبا و مهربان بود، زمانی که می خندید و دختر 6-7 ساله اش را در آغوش می گرفت.

3.       و این خرداد عزیز... 

۱ نظر:

  1. خصوصی
    من خیلی سعی کردم که بچه اذیت نشود... همیشه به پدرش احترام گذاشته ام... حتی در مورد جدایی مان توضیحی ندادم و پدرش را محکوم نکردم. کاری که خیلی از پدرها و مادرها میکنند. هرچه بزرگتر میشود انگار بهتر میفهمد و میداند که مفصر کی بوده و ماجرا چطور بوده...
    ولی بی اغراق من دارم سعی میکنم... واقعن دارم سعی میکنم...

    پاسخحذف