۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۰, شنبه

پژو اک خاطرات نقره ای

بابا گفت که پژوی 405 نقره ای مان را فروخته است.
اگر روزی بیاید که آن ماشین را مچاله کنند و آهنش پایه میز و دستگیره در شود؛ و یا روکش صندلی هایش را بکنند کهنه دستمالی که چربی و سیاهی دستان آقای تعمیرکار را به خود بگیرد؛ و از پلاستیک دنده و داشبوردش شانه ای بسازند تا چنگ بیاندازد به خرمن گیس های بلند زنی که جلوی آینه آرایش می کند و زیر لب آواز می خواند؛ کماکان حجمی از خاطرات آن ماشین در شب های اتوبان مدرس پیوسته در حرکت خواهد بود. از روی پل پارک وی می گذرد و می اندازد توی چمران و بعد خروجی یادگار را می رود تو. در آن فضای یک در دو مترش و زیر نور رنگ پریده ی روشنایی های اتوبان های تهران، لابد دنگ شو "کمی آهسته تر زیبا" را می خواند و پند می دهد که "از 4 چیز مگذر" اگر مغزت کار می کند و مکررا مساله مهم داشتن "مکان" را یادآور می شود. در آن میان آدم هایی غوطه ور در آرامش شب های اتوبان های این شهر، در صندلی هایش لم داده اند و چشم دوخته اند به رویرو.
شب و روزشان دل خوش و بی غم...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر