۱۳۹۴ مرداد ۲۵, یکشنبه

حواسم جمع تو بود گلی

1.       دو هفته ی پیش امتحان آخری رو دادم. حالا می تونم اپلای کنم. در فال نمره ام البته. فکر می کنم اگر خراب بشه، همه چیز بر می گرده سر جای دو سال و نیم پیش. هرچند که بر نمی گرده. آدم ها آیتم هایی را جا می گذراند تا آیتم هایی را به دست بیاورند. چیزها سر جای خودشان نمی مانند. اگر برگردی می بینی که نیستند. رفته اند.
2.       دوست داشتم "در دنیای تو ساعت چند است؟" را ببینم. هزار بار آهنگ معروف گیلکی اش را گوش داده ام. جایی علی مصفا می گوید: "همیشه حواسم پرت بود. اما نه از تو. همیشه حواسم جمع تو بود گلی. اسم تو آروم ام می کرد".
3.       جینی یک سگ جدید آورده. قرار است تا زمانی که صاحب دائمی پیدا کند ازش نگهداری کند. میکس برید شارپی است. دیروز پریده بود و گردن "نخود فرنگی" را گاز گرفته بود. می دونم که فرمت زندگی آینده ام با سگ داشتن جور در نمی آید. سطح توقعات ام از تمیزی و کثیفی هم دلیل دیگری است. سگ داشتن اما بسیار لذت بخش است. سگ هرقدر هم بی محل باشد –مثل مدلی که "نخود فرنگی" است- از جایی بدجور لینک می زند به صاحب اش. دلم می خواست یک فصل سگ جدید را بزنم بابت کاری که کرده بود. هرچند که می دانستم او هم بر اساس غریزه اش رفتار کرده.
4.       دیروز، 15 اوت ایرانی هایی در بیشتر از 100 شهر جهان جمع شدند. لابد تا کوچکترین کاری را که از دست شان بر می آمد برای همان هایی که جا گذاشته اند انجام بدهند. سرود "ای ایران" و "یار دبستانی" را خواندیم. پلاکارد هوا کردیم. در این میان "جامعه ی توانا" از مبارزات مدنی "مارتین لوترکینگ" نوشته است و سوختن مراتع کشور و نسل کشی نازی ها. آقای خلجی از پسرش می نویسد. اینکه چقدر آرامش اش برایش مهم است. هیچکدام محلی به یکی از بزرگترین حرکت های خود سازمان یافته ایرانی های خارج از کشور نگذاشته اند. در عوض در عکس های ونکور گروهی از سلطنت طلب ها در کنار حامیان اسرائیل در جبهه ی مخالف کسانی که برای طرفداری از توافق هسته ای جمع شده اند، صف بسته اند و شعار می دهند. مغزهایی پوسیده ای که هیچ چیز از فضای داخل ایران نمی دانند. ارجاع می دهم به برنامه ی پرگار درباره ی براندازی و نظرات گهربار خانم "آذر ماجدی"، فعال سیاسی سرنگونی طلب در لینک زیر:
https://www.youtube.com/watch?v=DlPIdr8HhWE

۱ نظر:

  1. اول از همه اینکه خسته نباشی. واقعا کار بزرگی کردی. هر چند که این امتحان ها را ندادم ولی از دوستانم در موردش شنیدم و می تونم درک کنم که چه دوره پراسترس و سختی هست. آرزو میکنم به نتیجه ای که دوست داری، برسی.
    من هم خیلی شوکه شدم وقتی که دیدم شبکه های خبری و اجتماعی که معمولا برای مسائلی خیلی ساده تر خبررسانی می کنند در مورد این تجمعات خودجوش چیزی نگفتند. از این خانم ماجدی ها در تجمعات سال 88 در تورنتو زیاد دیدم. کسانی که سالهاست از ایران دور هستند و دیگر هیچ درک درستی از وضعیت فعلی جامعه ندارند. یادم هست آن روزها از یکی از همین اقراد که اصرار داشت مردم باید شورش کنند و در خیابان و راهپیمایی ها مستقیما خواستار تغییر حکومت باشند، پرسیدم آخرین بار چه سالی ایران بوده است؟ جواب داد که 30 سال است به ایران سفر نکرده است. همین جواب کافی بود که بفهمم او در دنیایی غیرواقعی و ساخته ذهنش زندگی می کند و از واقعیت جامعه فرسنگ ها فاصله دارد. حتی ما دانشجویان ایرانی که هر سال بی دردسر به ایران سفر می کنیم و مرتب در ارتباط هستیم هم تا حدی از جامعه دور شده ایم چه برسد به امثال خانم ماجدی. حرص نخور

    پاسخحذف