۱۳۹۴ مهر ۱۷, جمعه

بابا حسن، خدیجه خانم 1

بابا حسن سرسخت تر شده است این روزها. صاد های توی قرآن را غلیظ تر می گوید. به جای دو نوبت، روزی 3 نوبت آب کفتر های حیاط را عوض می کند. خدیجه خانم را کمتر جلوی بچه ها بغل می کند و می بوسد. خدیجه خانم هم این را فهمیده. زن تو داری است اما او. به روی خودش نمی آورد. با اینکه بچه ها خیلی ماکارونی دوست دارند، هنوز فقط ماهی یا هر دو ماهی یک بار ماکارونی می پزد. می گوید: "مردهای قدیمی ماکارونی دوست ندارند که. زمان ما اینجور چیزهای جور وا جور مد نبود! یک رشته پلو بود که ملت "سیزده به در" می خوردند تا رشته امور دستشان بیاید. همین". خدیجه خانم معلم مدرسه بود. این اواخر شاگرها اذیت اش می کردند. او هم ول کرد درس دادن را. حالا کمتر از خانه بیرون می رود. چون کمتر بیرون می رود، کمتر حمام می کند. برای همین هم دیگر مثل سابق لباس های جور وا جور و رنگی رنگی و هر روز یک مدلی نمی پوشد. زیرپوش های بابا حسن را می پوشد عمدتا. می گوید توی تابستان خنک تر هستند. بابا حسن فقط نگاه می کند و صاد ها را باز هم غلیظ تر تلفظ می کند. تقصیر خودش هم هست. همیشه کولر را خاموش می کند. بچه ها روشن می کنند و او خاموش می کند و زیرپوش هایش را خدیجه خانم می پوشد.
خدیجه خانم از توی هال داد می زند: "آقا ناهار یخ کرد"! به بابا حسن که عینکش را برداشته و دارد بندش را می پیچد دورش می گویم: "از دخترت چه خبر"؟ می گوید: "می آید، تا آخر امسال می آید...". همینطور که از روی صندلی اش بلند می شود و می رود به سمت هال، زیر لب چیزی می گوید که متوجه نمی شوم. مخصوصا دیرتر از جایم بلند می شوم. زیر چشمی توی هال را دید می زنم. بابا حسن که رسیده است دم سفره، اطراف را می پاید، خم می شود و گونه ی خدیجه خانم را می بوسد. صدای پایم را که می شنود، می رود و آن طرف سفره می نشیند. می گویم: "خدیجه خانم 2-3 ماهی شده که ماکارونی نپخته اید ها"! بابا حسن اخم می کند. می گوید: "عی بااااااباااااا، صحبت های می کنی. همین 3 هفته پیش نصف قابلمه را بردی خانه ات!". "صاد"ها را غلیظ می گوید... .

۳ نظر:

  1. جریان این نوشته چیه؟ خیلی خوب بود. لرزیدم

    پاسخحذف
  2. ملغمه اي است از خيال و واقعيت. "گاه گفتارم، گرفتار گمان است". دو آدمي هستند كه مي شناسم شان. هر دو عزيزند

    پاسخحذف
  3. منم وقت هایی که دلم خیلی تنگ میشه مرز بین خیال و واقعیت را گم میکنم و داستان های شیرینی میسازم. ملغمه شیرینی بود. مرسی

    پاسخحذف